تا آسمون زندگیم،ابری میشه ،
اشک غم از چشم من جاری میشه،
تو به یادم میاری ،خورشید هست
تو میگی ، شادی همین نزدیکیست.
این منم،که باید ،ابر ها را پارو کنم،
تا که خورشید در بیاد
من خودم باید ،اشکما ، پاک کنم ،
تا که شادیم. از در بیاد.
فقط من می تونم.........فقط خودم...